A+ A A-

گزارشهای شرکت کنندگان از اولین گردهمایی ارسنجانی های مقیم تهران

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
نخستین گردهمایی ارسنجانی‌های مقیم تهران
نخستین گردهمایی ارسنجانی‌های مقیم تهران

نخستین گردهم‌آیی ارسنجانی‌های مقیم تهران دوازدهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۳ در تهران برگزار شد. شماری از شرکت‌کننده‌گان در این مراسم دیدگاه‌های خود را در مورد آن بیان داشته‌اند که در ادامه آمده است.

لطفا گزارش‌ها و تصویرهای خود از این مراسم را به آدرس ایمیل انجمن بفرستید تا در وب‌سایت انجمن نمایش داده شود.

گزارش پنجم

به یاری خداوند متعال توفیق یافتم در اولین گردهمایی ارسنجانیان مقیم تهران حضور داشته باشم. این جلسه که با همت برخی عزیزان بزرگوار برگزار شد سعادت دیدار مسرت بخشی با اقوام، بستگان و همشهریان گرامی را در فضایی صمیمی و پرشور ایجاد نمود. ضمن قدردانی از زحمات آن بزرگواران، امیدوارم تداوم اینگونه جلسات باعث بالا بردن حس صفا و صمیمیت، مهر و محبت و تقویت روحیه همدلی و همبستگی، همکاری، یاری و یاوری بین همشهریان عزیز گردد.


    تاثیر همین فضای صمیمی بود که من با استفاده از یکی از غزلیات پیر مراد، مرشد عشاق، حافظ شیراز که در خاطر داشتم ابراز ارادتی نمایم به زادگاه خود ارسنجان!


تا ز کاریز بنو نام و نشان خواهد بود
کام من تشنه ی آن آب روان خواهد بود
بی غرض همت آن مردم پاکیزه سرشت
در بر اهل نظر درّ گران خواهد بود
با صفا باغ انارش به نظر باغ بهشت
جنگل و کوه و کتل نیز چنان خواهد بود
عقل و هوش و خرد و علم و عمل فکر رها
بهترین هدیه ی شهرم به جهان خواهد بود
مسقط الراس من آن قلعه ی پر مهر و وفا
همچنان بر سر ما فر عیان خواهد بود
در دهن مزه ی حلوای سین، رب و انار
مایه ی حظ همین لحن و بیان خواهد بود
سوز سرمای زمستان و یخ حوض  و حیاط
کهنه یادی است که در سینه نهان خواهد بود
بخت ما هم گر از این گونه مدد فرماید
کوه و جنگل همه ملک دگران خواهد بود

سید مرتضی موسوی
اردیبهشت 93

گزارش چهارم


به نام خداوند جان و خرد
زمانه تخم مغیلان جهل پراکند
تو کسب دانش و دین کن خجسته ریحان باش
چند دقیقه ای پس از چاق سلامتی ناگهان رو به من کرد و پرسید از کدامین دیاری؟!
گفتم: شناسنامه ام آب گرفتگی پیدا کرده – کارت شناسایی ام هم گم شده است.
گفت اینکه سجل و کارت شناسایی و پرونده انصراف از یارانه نمی خواهد!.
گفتمش: اهل سمرقند، کشمیر، بخارا و تاتارستان ...
پرسید: از دیارت جویا شدم، بازگو آنجا کجاست؟!
نخستین بار گفتش کز کجایی؟                        بگفت از دار ملک آشنایی
گفتم: من از آن خاک و دیارم که در آنجا بزادم، در دامن مادر- و پدر مرا معلم بود- و من در خاکش در غلتیدم و چون دیگر طفلان بازی می کردم پا برهنه، بی پروا از خار و خاشاک و برف و باران و تفِ گرمای تابستان و هر روز ظهر تا پدر شمد بر سر می آورد که لختی بیاساید- من از خانه می گریختم به دنبال بازی- سر همدیگر را بر سربازی شکستیم و هر بار که سرم را شکستند مادر گفت:« عیب نداره، بازی سرشکستنک داره»! – در آنجا به مدرسه رفتم-مدرسه ی اهلی یعنی ملی که «سالار جنگ» خانه اش را تبدیل به مدرسه کرده بود، بعد از شیراز  با دوازده دانش آموز، کار را شروع کرده بود و مخالفت بعضی از کهنه پرستان و ...! – آنجا دیار و میهن من است و شاید دیار تو! آنجا که دلهایمان برایش می تپد وقتی که نزدیکش هستیم قدرش نمی دانیم و ارجش نمی نهیم و چون دور می شویم- فراقش ما را می کشد- هجرانش بغض گلو می شود تا آنجا که راه نفسمان را بند می آورد. .....مهجور ماندن از وطن به بی وطنی و آوارگی و بی هویتی ماند- آن هم در زمانه ی ما که اینها همه درد روزگاران ماست.
«زمانه ایست که هر کس به خود گرفتار است»
بدینجا که رسیدیم از سر مهر پرسید تو که اینسان آشنا می نمایی- تو که اهل خطه مهر آوران، هنروران، سلحشوران و فرهیختگانی. بازگو که برای میهن چه کرده ای؟
گفتم: شرمنده ام مساز که از هیچ هم هیچ تر و ...
گفت: حالا که سالخورده ای، در سر برای وطن مألوف خود چه می پرورانی؟!
گفتم: هر روز که سپری می شود با وجود جوانان نیکو خصال، امید به آینده ای بهتر دارم و برای وطن و خدمت به آن راه را روشن تر می بینم و همواره چون که موضوع وطن بسیار مهم و ارزنده است:
الوطن الأم الثانی
که به قول قابوسنامه
«زادبوم و جای باش مرد، دویم مادر مرد باشد»
این را اضافه کنم که سالها دلم می خواست در یک مجمع با هم باشیم- اما قد نداد و نشد! تا آنکه جوانان اندیشمندی چند، پا به میدان نهادند و خدای یاریشان داد و می بینی که از مهر پارسال، طلوع مهر را به مهر رسانده اند! و اولین نشست را اعلام کردند و گرد هم آمدند و پس از گفتگو به شور و مشورت نشستند و  «انجمن دانش آموختگان ارسنجان» را به فرخندگی اعلام کردند و در ستاد می آیند و حاصل کار را گزارش می گنند و در حال عضوگیری اند.
گفت: حالا سرجمع از اهداف این انجمن و این نشست و برخاست ها برایم بگو؟!
گفتم: اگر صبر کنی، اساسنامه تدوین خواهد شد که درآن جزئیات تصریح خواهد گردید و اگر عجله داری عجالتاً بدان که  هدف از تشکیل این انجمن ارجمند عبارتست از:
«مقوله میهن دوستی و میهن سپاسی در نهاد هر انسان آزاده و پاک نژاد به ویژه ایرانیان نهاده شده است. در این راستا برای اعتلاء فرهنگ، عمران آبادی، رفاه، ارتقاء سطح آگاهی و دانش و ... در وطن مألوفمان ارسنجان، دانش آموختگان این خطه فرهنگی سهم به سزایی در ادای این دین دارند تا با شناخت و مدد این نیروی عظیم و کارآمد همشهریانِ فرهیخته بتوانیم به یاری ایزد منان به اهداف و آرمان های بلند شهروندی خویش دست یابیم.»
گفت: در این فراخوان عضوگیری چند کس از شهروندان دانش آموخته حضور یافتند؟
پاسخ دادم: حدوداً به یکصدو بیست رسیده باشد، که صد البته بیشتر خواهند بود
اما «پله پله باید رفت سوی بام»
و بدان که در سرای انجمن باز است: « هر آنکس که درآید اگر نان هم ندهند با جامی از باده ی مهر به پیشوازش شتابند»!
سرم را بالا کردم و عرض کردم همه ما وطنمان را از جان و دل دوست داریم و آن را تا سرحد «عقل و جنون» می پرستیم که فرمود: «حب الوطن من الأیمان»
آنان که در ستاد استاده اند همه از فرزانگان، خردمندان و شهروندان شهر آشنایی اند، که در جای خود و بر حسب ضرورت به یاری یگانه ی بی همتا معرفی خواهند شد.
گفت: تا این زمان، پیروزمند چه کاری و چه مهمی بوده اید؟!
گفتم:
جد و جهدی بکار می باید         آنکه را وصل یار می آید
هر کس در تلاش است و خبر همه جا پیچیده است و بعضی از آنان که به فراخوان پاسخ داده اند ارسنجانی های مقیم خارج از کشور و از آمریکا و اروپا هستند!
بعضی با آنکه هنوز درخواست کمک مالی نشده است پیشاپیش، با همت بلندی که دارند، اعلام کرده اند بخشی از سود فعالیت حرفه ای خویشتن را به انجمن خواهند سپرد، باشد تا بنیه ی مالی و اقتصادی انجمن فربه شود!
چشمانش را گرد کرد و از سر خشمی کوتاه و زود گذر براندازم کرد و گفت: هین چرا طفره می روی؟!
گفتم: از میوه و بر پرسیدی مگر نشنیده ای که «جوجه را آخر پاییز می شمارند»
همین جا تأمل کن،
در یک دعوت عمومی از همشهریان ساکن تهران خواسته شد تا در «ضیافتی خودمیزبان» در آدینه روز دوازدهم اردیبهشت با خانواده هایشان در یک تالار جمع شوند، بسیاری آمده بودند و تازه بعضی هم گله مند بودندکه از این موهبت بهجت انگیز بی خبر مانده اند که برایشان مژده ی روز وصل در یک افطاری نیمه ی رمضان داده شد!
روز جمعه ضیافت با شکوهی بود، همه چیزش فرق داشت، دوستانمان را زیارت کردیم، ایشان را خرسند دریافتیم، سه ساعت مراسم به شعر خوانی و مسابقه  گوش به سخنرانی و تشریفات و اهداء هدایا گذشت- آقای فیض طنزپرداز زبردست هم به اتفاق آقای نعمتی آمده بودند- هر دو مارا به فیض رساندند و بنده هم که سالها دنبال آن بودم که ببینم آنکس که جرأت کرده است برادران زنش را عوض کند» کیست؟ دیدمش و مشعوف از این زیارت.
هرگوشه ای یک زیبایی- یکی عکس می گرفت و آن دیگر مهمانان را راهنمایی و بعضی مشغول پذیرایی از دوستان... آن یکی حلوا سین پخش می کرد- وان دگر با حلوا کیف می کرد- و کسی دیدم حلوا در کیف می کرد!
معرفی نورچشمان جواد و سجاد صحنه  ای زیباتر از زیبا بود که این دو عزیز چه سان به ترقی و تعالی رسیده اند - آنقدر برنامه ها زیبا و سنجیده و بجا بودند که معلوممان نشد«کی آمد و کی رفت»؟.
به دوستی گفته بودم که در مجالسی از این دست، هم سخنران هم مجری هم واعظ هم مداح و.... هر چه می کوشند تا نظر مردم را جلب کنند نمی شود- اما در این محفل حضار همه گوش بودند و چشم و در یک سکوت نحسین آمیز، برنامه ها را دنبال می کردند و این ساعات چنان به خوبی و صفا و سلامتی گذشت که یک خمیازه ای هم به سراغ کسی نیامد و گردی از خستگی بر عارض چون گل هیچ تنابنده ای ننشست!
در شروع کار پس از طنین خوش صوت قرآن، مجری عزیز به میدان آمد و با خواندن غزلی ناب و وصف الحال، از خواجه رمز و راز، حافظِ شیرازِ سرفراز با بیت الغزل:
معاشران گره از زلف یار باز کنید         شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
از همه ی حضار خواست که ان یکاد بخوانند- مباد چشم زخمی به محفل انسمان برسد!
مجری با این کار خواجه را نیز به ضیافت دعوت کرد!! شاید هم از قبل او را خبردار کرده بودند- اما او رند است و لسان الغیب و هم خود با خبر بوده است و حتماً آمده است!!
داشتم رشته سخن را پیدا می کردم تا درباره مجری محترم بگویم که:
هر که در او جوهر دانائیست   بر همه کارش توانائیست!
دستم را فشرد و با انگشت سکوت مرا به سکوت خواند.
گفت: راست می گویی او را می شناسم، سالهای سال او آقای مهندس نصیری، مدیر شرکت پژوهشگران آگاه است در تحقیقات بازار، او یک چهره همه جا آشنا و موفق بین المللی است، در این رشته اولین کسی است که در ایران تحقیقات بازار را بنا نهاده و کارآفرین است که خود مبدع این رشته در کشور است.
من هم از این عزیز تشکر می کنم و از همکارانشان در شرکت و اهالی ستاد که بی کمک ایشان انجمن این طقل کوچک به جایی نخواهد رسید.
از همه دوستان و شهروندان گرامی درخواست داریم تا برای اعتلای شهرمان حرکتی فرخنده داشته باشند، ازآن میترسم که«شاید اگر امشب رود-فردا نیاید»
وفا و مردی امروز کن که در دسترس است    بود که فردا این حال را زوال بود
انشاالله عزمتان محکم و حالتان بی زوال، پیش به سوی مهر و وفا و ادای دین به وطن آنجا که دوستش داریم و خاکش را توتیای چشم می کنیم.
از جناب فیض بیاموزیم که در این تک بیت، وطن سپاسی و دوستداری میهن را چه زیبا و پرمعنا سروده است که دست هیچ دشمن و وطن فروش به قله رفیع آن نرسد:
مرگا به من که با پر طاووس عالمی      یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

ظفرمند باشید

محمد حسین شیرازی
16 اردیبهشت 93

گزارش سوم

قصه ی پنجره و رایحه ی یاس سپید
داستان غم مشتاقی و مهجوری ماست
پشت آن پنجره شاید بتوان یافت ولی
سبزه زاری که به سرسبزی این خاطره هاست

   روز جمعه 12 اردیبهشت 93 همایشی در تالار دوکوهه تهران با پیگیری و همکاری عزیزانی چون آقایان محسن (بهنام) نصیری، سید محمد حسین (محمود) حسینی، حسین نعمت اللهی، سجاد عباس نیا و سعید رحیمی برگزار شد. درباره چرایی و چگونگی برگزاری آن، ایده‌های متعدد و گوناگونی وجود داشت که به همت هیئت مؤسسین، تجمیع و هماهنگ گشت.
    ظهر جمعه گذشته، پس از تلاوت کلام الله مجید، آقای نصیری به میهمانان خوش‌آمد گفتند و با چند بیت شعر طنز، لبخند بر لب همگان آوردند. سپس سخنرانی‌های مختصر و مفیدی توسط سید محمد حسین حسینی درباره فرایند تشکیل انجمن دانش آموختگان ارسنجان، زین العابدین موسوی راجع به روز معلم و حسین رئیس السادات پیرامون اهداف گردهمائی و اهمیت اتحاد و همکاری ارسنجانی‌ها صورت گرفت.
   آقای  محمدحسین شیرازی با طرح یک بیت شعر و برگزاری مسابقه‌ای برای تکمیل آن، هیجان خاصی به وجود آوردند. آقای حسین نعمتی اشعار زیبای خود را خواندند و همچنین با دعوت از مجری توانمند برنامه قندپهلو (آقای فیض) نوعی فضای طنز و خنده را شکل دادند.
    پذیرایی مناسبی انجام شد و جذابیت میهمانی در آن بود که تمام غریبه‌ها پس از چند کلام احوالپرسی، با هم آشنای نزدیک در می‌آمدند.
    آقای نصیری، اینجانب و سجاد عباس نیا را به عنوان جوان موفق معرفی و جوایزی به ما تقدیم کردند، این دو نفر، بخشی از موفقیت خود را مدیون ایشان بودند. بعد از ناهار، عکس دسته‌جمعی گرفته شد و خداحافظی گرم و صمیمانه‌ای که همراه با تبادل شماره‌های تماس بود انجام شد. تشکر فراوان میهمانان از دست‌اندرکاران، نشان از موفقیت برنامه داشت. به امید محافلی گرم برای همه عزیزان! تصاویر این همایش، شعرهای گفته شده و اظهار نظرها را می‌توانید در سایت زیر ببینید. همچنین از تمام ارسنجانی‌ها و وابستگان ایشان دعوت می‌شود اقدام به عضویت در سایت نمایند:
www.arsanjan.org

سید جواد حسینی
15 اردیبهشت 93

گزارش دوم

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باکتر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر


چهره خندان شرکت کنندگان و تشکرهای پایان مراسم گویای همه چیز بود - خوب برگزار شد-
خدا را صد هزار مرتبه شکر
همیشه برنامه ریزی و کار جواب می دهد و اینبار نیز مستثنی نبود
اما کم لطفی است نام آنهایی که زحمات بی دریغ و  تلاششان به بار نشست را عنوان نکنم :
دکتر سید محمد حسین (محمود) حسینی - حسین نعمت اللهی - سجاد عباس نیا و سعید رحیمی
تلاشتان مدام و زندگیتان سرشار از خوشی باد

محسن نصیری
شنبه سیزدهم اردیبهشت نود و سه

گزارش اول

با سلام
    ایده گردهمائی از مدت ها قبل در ذهن ارسنجانی های مقیم تهران وجود داشته، آقای دکتر امان ابراهیمی می گوید که از حدود سی و هفت سال پیش به دنبال چنین موردی بوده اند، گاهی کارهای به ظاهر معمولی و کوچک اثرات بسیار عمیق بجا می نهد، مدتی پیش دنی آلوز بازیکن تیم فوتبال بارسلونا موزی را که تماشاچی تیم حریف به نشانه میمون خطاب کردن بازیکنان سیاهپوست بارسا به زمین پرتاب کرد خورد و با این حرکت موج ضد نژاد پرستی در دنیای مجازی راه افتاد، نمونه داخلی آن هم سر تراشیدن معلم مدرسه ای در کردستان به نشانه همدردی با دانش آموزش بود.
   تا اینکه انجمن دانش آموختگان ارسنجان، به همت عزیزی که راضی به ذکر نام نیست، راه افتاد و جلساتی برگزار شد، و باز ایده گردهمائی مطرح و من آن را تعقیب کردم، در ابعاد کوچکتر ما گاهی دور هم در جائی جمع می شویم و این بار بنا بود بعد بزرگتری را شامل شود، مسائل مختلفی باید لحاظ میشد، مکان، زمان، هزینه، شناسائی افراد و اطلاع رسانی بظاهر سخت می نمود ولی کار شروع شد و زمان (93/2/12) مورد تصویب قرار گرفت با حدود ده سالن در شمال غرب تهران مذاکره شد و قیمت گاهی به یک صد هزار تومان به ازای هر نفر می رسید.
   مجتمع دوکوهه برای من آشنا می نمود و موقعیت مکانی و هزینه ای مناسبی داشت و تخفیف هائی را در نظر گرفت، اطلاع رسانی اکثرا بوسیله پیامک، ایمیل و تلفنی از طریق هیآت موسس انجمن و ارتباطات فامیلی یا دوستانه و نظائر آن بود، حسابی برای واریز وجه معرفی و ایده خود میزبانی و پرداخت هزینه توسط افراد در انجمن تصویب شد و خانواده ها یکی پس از دیگری وجه مربوطه را واریز نمودند و تا تاریخ 93/2/4 تعداد به حدود 60 نفر رسید و رفته رفته بیشتر شد، مسئولین سالن همکاری خوبی داشتند و به ما فرصت دادند تا بتوانیم تعداد دقیق افراد را، یکی دو روز مانده به زمان برگزاری مراسم، اعلام نمائیم، عده ای دقیقه نود و در وقت اضافه وارد میدان شدند.
   جلسه روز چهارشنبه (93/2/10) و حضور افراد و همکاری و مسئولیت پذیری جمع در شکوه مراسم تاثیر جدی داشت زیرا تقسیم کار صورت یافت و رفته رفته اصلاح و تکمیل شد، سفارش نوع غذا، دسر، میوه و شیرینی، سیستم صوتی،محتوای بسته های تحویلی به افراد، تابلو راهنما برای پیدا کردن مکان و سخنرانی ها و سایر سرگرمی های دیگر، در فرصت محدود، مشکل می نمود، با این همه حرکت جمعی، عده ای اندک، توانست این نوع مشکلات را حل کند و مراسم شروع شد و یکی یکی میهمانان وارد شدند.
    زمان ورود افراد و احوالپرسی و خوش و بش معمول بیشتر از حد پیش بینی شده بود، لذا در ابتدا کمی به هم ریختگی در نظم نمود داشت، که اجتناب نا پذیر بود، ولی رفته رفته نظم بیشتری حاکم شد و افراد توانستند مطالبشان را ارائه نمایند.
   یکی از نمودهای ارزیابی شرکت کنندگان را می شد در خداحافظی و تقدیر و تشکرها دید، که برای استمرار امیدوار کننده بود،فرم های نظر خواهی نیز مهم و تاثیر گذارند و البته تجربه حاصل از اولین مراسم و تحلیل صحیح آن.
  در پایان به سهم خودم از همه عزیزانی، که به نحوی یاری رسان بودند، تقدیر و تشکر می کنم و هچنین حضور میهمانان را نشانه ای از حس مشترک وطن سپاسی و قوم خواهی و همشهری نگری، در این کلان شهر بی در و پیکر، دانسته و برای تک تک افراد آروزی ایامی شاد و موفق دارم.
                                                                                                      سید محمد حسین(محمود) حسینی
                                                                                                          شنبه مورخ 93/2/13

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • بسیار بسیار مصرت بخش بود

  • مهمان - مهمان

    موفق باشيد

  • مهمان - مهمان

    به امید موفقیتهای روز افزون

  • مهمان - مهمان-نصیری

    با اهدای سلام به حضور سبز همه همشهریان عزیز نخست باید تلاش تمام عزیزانی که چنین گردهمایی را به عرصه ظهور متبلور کردند، ارج نهاد و کلاه ادب را از سر برداشت و تفکر ناب شان را با احترام ستود. به راستی چه زیبا است چنین مراسمی که صرفنظر از هر هدف مورد نیّت و بی نظمی های مرسوم (آنچه همیشگی بوده و در کشورمان عادی می نماید و جز لاینفک هر همایشی بوده و هست) منعقد می شود تا جلوه گاه صمیمت و دوستی در این عصر فضای مجازی زدگی و دوری انسان ها از یکدیگر باشد. قصد بر آن بود که انتقاداتی بیان شود که دل برنتابید در اولین نظر (همان comment خارجی ها) چنین شود و اگر عمر باقی بود و رخصت یافته شد، ایراد خواهد شد... با تقدیم احترامات فائقه ارادت - نصیری

  • مهمان - مهمان

    بسمه تعالی باسلام و تحیات خدا را شاکرم از این که مجالی دست داد تا ما, غریبان در غربت, گردهم آییم و با دل کندن از تمامی مشکلات و سختی های روزگار تنها با بودن لحظاتی در بین همشهریان عزیز آن احساس زیبای حضور در سرزمین آبا و اجدادی را در ژرفای افکار خویش به تصویر کشیم. برپایی این حضور که تحسین همگان را در بر داشت چیزی نیست جز نشان از عظمی راسخ در اراده ی برگزارکنندگان همایش, از این رو امید است این حرکت که آرزوی دیرینه همه همشهریان بوده در آینده تداوم داشته و هر دوره شاهد حضوری پررنگ تر از دوره ی قبل باشیم. در خاتمه از همه عزیزانی که در برپایی این گردهمایی تلاش کردند صمیمانه تشکر می کنم و از خداوند منان توفیق روزافزون آنها را مسئلت می نمایم. سیدمجتبی پورهاشمی چهاردهم اردیبهشت ماه نود و سه

  • مهمان - مهمان

    راستی یادم رفت که در راستای اون تک بیت شعر تون، بیتی دیگر اضافه کنم که اکنون عرضه می شود: ... درود و هزاران درود بر این گوهران ثمین *** آنانی که زیر گام شان است بهشت برین ... ارادت

  • مهمان - مهمان

    سلام جناب مهندس نصیری یه نکته در مورد شعرتون بگم: " هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باکتر از شیرم" به نظر می رسه که مصرع دوم باید «آرام ترم از آهویم و بی باکتر از شیر» باشه؟! همچنین در مورد؛ "هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر"؛ همحوانی بهتری می تونست داشته باشه؛ مثلاً: «هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر رنج بعد از رنج آمد و زنجیر پی زنجیر» ببخشید اگر اسائه ادب به محضر مبارک شد. ارادت - نصیری

  • مهمان - مهمان

    سلام در هر حال، تأیید مدیر سایت برای نظرات ضروری است. چون نباید هر نظری روی سایت منتشر شود. این از اصول سایت ها است که فردی (با نام admin) محتوای نطرات را خوانده و در صورت تأیید آن را به اصطلاح up می کند. در غیر این صورت با ارایه پیامی از انتشار آن معذور می شود. حتی می توان قسمت هایی از یک نظر را up کرد و مابقی را ignore! بدیهی است که خیلی راحت می توان با account جعلی وارد شد و هر نظر دلخواهی را بازتاب داد. البته ایجاد حساب کاربرد حقیقی و تعامل سازنده میان با کاربران و مدیران سایت، مقوله جداگانه ای است. با احترام

  • مهمان - ناشناس

    به امید موفقیت های بیشتر

  • مهمان - محمود رحیمی

    خوب بود اگر بخواهیم خیلی ساده مراسم را ارزیابی کنیم باید بگویم خوب بود. همین که عده ای از همشهریان ترجیح دادند که برای به ثمر نشستن تلاش های دوستان هیئت موسس روز جمعه از نقاط مختلف تهران خود را به مراسم برسانند همین که در بینمان بزرگترها بودند و جوانان نیز همین که امید به پیشرفت انجمن در چهره حاضرین موج می زد همین که خیلی ها اقوام نزدیک خود را در این مراسم دیدند و مهمتر اینکه شناختند ( نظیر خودم ) اگر چه هدف خیلی بالاتر از فقط ایجاد گردهمایی است و لی همین اشتیاق ما را قدم به قدم به هدفمان نزدیکتر میکند با تشکر از همه عزیزانی که برای برپایی این مراسم زحمت کشیدند و با این امید که همشهریانمان در شهرهای دیگر بخصوص شیراز و ارسنجان هم چنین مراسمی با هدف پیشرفت ارسنجان برگزار کنند محمود رحیمی

نمایش دیدگاه‌های بیشتر