A+ A A-

بزرگداشت مرحوم آیت‌الله حاج سیّد علی ثقةالاسلام

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
آیت‌الله حاج سیّد علی ثقةالاسلام ارسنجانی
آیت‌الله حاج سیّد علی ثقةالاسلام ارسنجانی

زمستان سال ۱۳۸۷ شنیده شد که جمعی از مردم نیک اندیش ارسنجان در تلاشند تا مراسم بزرگداشت آن مرحوم(حاج سید علی) را (به مناسبت یکی از سالگرد درگذشتشان) برگزار نمایند لذا اینجانب به اتفاق آقایان دکتر سید زین العابدین موسوی و مهندس محمد حسین شیرازی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۸ در تهران به ملاقات دکتر سید احمد حسینی نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی در منزل ایشان رفتیم تا از او جویای شرح حال آن بزرگوار شویم.

آن مراسم(بزرگداشت) تا به امروز برگزار نشد و همچنان امید می رود روزی شاهد برگزاری اش باشیم، ولی آنچه من در دست نویسم از فرمایشات جناب دکتر حسینی یاداشت کرده ام به شرح زیر است که تقدیم می کنم و امید دارم عزیزان (بویژه فرزندان گرام و بستگان نزدیک و دیگر علاقه مندان ایشان) کم و کسری های آنرا ببخشند و نسبت به تکمیلش همت کنند و چنانچه موارد اصلاحی وجود دارد به آن بیفزایند:

 

گفته شد:

«مرحوم سید مهدی (پدر بزرگوار حاج سید علی ثقه الاسلام) از چهار همسر ۷ فرزند(۴ پسر و ۳ دختر) داشتند، مادر حاج سید علی، دختر ملا هادی(پدر بزرگ مرحوم حاج احمد آقا خادم الحسینی) و خواهر آمیرزا حسن بوده است که مادر آقایان قضاوتی نیز فرزند دیگرش می باشد.

تولد ایشان(حاج سید علی) احتمالآ سال ۱۳۰۴ هجری شمسی بوده باشد، در ادوار پیش از این بزرگواران، آقا سید مرتضی عالمی زاهد و وارسته بوده است و مورد احترام جامعه ارسنجان و شعار «شاه سلام علیک» ارسنجانیها در روز عاشورا خطاب به اوست بطوریکه در مراجعه ای که ارسنجانی های آن زمان به مرجع بزرگ عالم تشیع در نجف ( اقا میرزا حسن شیرازی) داشته اند ایشان جویای حال وی می شود و به نیکی از او یاد می کند.

پس از آقا سید مرتضی برادر بزرگ حاج سید علی ( مرحوم حاج سید محمد پدر دکتر انجوی) پرچمدار جامعه روحانیت ارسنجان می شوند و مسجد جامع را پایگاه قرار می دهند ولی ایشان عمر زیادی نمی کنند و دارفانی را وداع می گویند.

بنظر می رسد مرحوم حاج سید علی درسشان را در شیراز و مدرسه منصوریه آغاز نموده اند و اینکه شروع کار از مدرسه سعیدیه ارسنجان بوده باشد محل تردید است ولی مدرسه سعیدیه با همت وی رونق مجدد یافت(مدرسه سعیدیه چهارصد یا چهارصد و پنجاه سال سابقه دارد ولی فراز و نشیب های فراوانی داشته و ایشان حدود شصت سال پیش به تربیت شاگرد در این مکان پرداخت).

در آن زمان ( اوائل قرن چهاردهم هجری شمسی) ارسنجان چند شخصیت شاخص داشت و قلی خان و شیرخان و حاج عبدالمطلب برجسته تر از سایرین بودند.

مرحوم حاج عبدالمطلب مردی متدین و با فکر و فراست بود و ظاهرآ در یکی از مسافرتهایش به شیراز با آقا سید علی جوان که طلبه مدرسه منصوریه بوده است همسفر می شود و تحت تآثیر ادب و متانت وی قرار می گیرد و او را صدا می کند و به یکی از مغازه داران شیراز سفارش می نماید که نیازهای وی را تأمین تا بعدآ وجوه مربوطه را خود بپردازد و در یکی از سفرهای بعدی متوجه می شوند که آقا هیچ تقاضائی از مغازه نداشته اند و اظهار بی نیازی می کنند.

بعد از مدتی آقا برای ادامه تحصیل راهی قم می شوند و باز حاج عبدالمطلب در مسافرتی که به سمت مشهد داشته مهمان ایشان می شود و طرح موضوع ازدواج وی با خانم جواهر (دخت گرامی حاج عبدالمطلب) در همان مقطع، احتمالآ، بوده باشد.

آقای دکتر سید احمد حسینی ادامه دادند:

در سالهای حدود ۱۳۲۸ که کلاس ششم ابتدائی بودم آقا به ارسنجان بازگشتند و در قم زیاد نماندند و حدود ۳ سال من و تعدادی افراد دیگر، از جمله آقا سید مهدی پسر برادرشان ( که بعدها اضافه شد)، مرحوم آقا سید محمد جعفر، مرحوم آقا سید محمد حسین ناظم السادات، مرحوم آقا میرزا محمد ابراهیم ( عموی دکتر حسینی)، آقای یاکریم، آ میرزا حسین و دکتر سید ابوالقاسم رئیس السادات از شاگردان ایشان و البته اساتید دیگر، همچون حاج سید علی اصغر موسوی و آقای آثاری، شدیم.

مدرسه سعیدیه از سال ۱۳۲۶ رونق مجدد یافت و شهریه طلاب ماهی 4 تومان بود و من پس از آن راهی شیراز (مدرسه آقا بابا خان) شدم و باز شهریه ام همین مقدار بود و با حاج سید محمد حسین ناظم السادات همدرس بودم و سیبوتی را نزد حاج سید علی اصغر آموختیم.

از جمله مدرسین دیگر مدرسه سعیدیه آ میرزا احمد آثاری (برادر اشرف الکتاب) بود که مردی بسیار ساده و بی آلایش می نمود و قبل از مدرسه سعیدیه مرحوم آقا سید محمد(برادر حاج سید علی) در مسجد جامع نماز می خواند به طلاب درس می داد، وی فردی معقول و وارسته بود و در پیشرفت آقا هم سهم بزرگی داشت.

آقای دکتر حسینی معتقد است:

مراتب زهد مرحوم حاج سید علی شباهت بسیار با آقا سید مرتضی دارد و شاید از ایشان الگو گرفته باشد.

مردم به او اعتماد داشتند و وجوهاتشان را به ایشان می پرداختند و از همین طریق که مبلغ قابل توجهی می شد خدمات بزرگی به جامعه محروم آنزمان می رساند، وی ارسنجان را درکلیتش می دید و نسبت به آن تعصب داشت و بین محله ها واسطه صلح و دوستی می بود و البته گاهی متحمل مشقات فراوان می گردید و اذیتش می کردند و در مواردی هم می رفت که به حالت قعر آنجا را ترک کند و مردم ممانعت و دلجوئی می کردند و او را باز می گرداندند.

علم ایشان (در حدی که خوانده بودند) کاملآ سنجیده و دقیق بود برای پرورش افراد اهتمام تمام داشت، اهل گردش و رفتن به طبیعت و اطراف بود و گاهی با آقای حقیقت و دیگر دوستانش همراه می شد، منبری نبود ولی منبری پرور بود و شیخ علی آقا یارمحمودی(با اینکه خود استعداد ذاتی داشت) از جمله پرورش یافتگان ایشان است(برای وی آرزوی سلامتی می کنیم) و مسجد جامع که وضعیت نامساعدی داشت توسط او بازسازی و احیا شد و خودش در باغ و خانه و جاهای دیگر کار می کرد در حالیکه تنی نحیف داشت به عمران و آبادانی اهمیت می داد و منزل هم در ارسنجان از خودش نداشت و در منزل آقای انجوی زندگی می کرد البته خواهر زاده ها (بویژه اصغر آقا قضاوتی) لطف خاص نسبت به او داشتند

.

در قضییه اسلام آوردن دکتر کرشمه که از تبعیدیهای جنگ جهانی دوم و آلمانی تبار بود و به ارسنجان آمد، گفته شد «روز عاشورا که دسته های عزاداری در منزل مرحوم آقا میرزا علی اکبر(برادر حاج سید ابراهیم) حرکت می کردند تحت تأثیر مجلس عزاداری امام حسین واقع و به همراه همسر و دخترش مسلمان شد و مراسم با شکوهی به همین منظور در مسجد جامع برگزار گردید و پس از آن دکتر کرشمه به اتفاق پرویز خان به دیدار علمای شیراز(از جمله آقا سید نورالدین و آقا شیخ بهاالدین) می روند».

آن مرحوم اگر چه اوقات شریفشان را صرف اداره امورات مردم و ترویج دین نمودند ولی خانواده دوست بودند و برای همسر و فرزندان و خانواده همسر حرمت و احترام قائل می شدند و همسرش هم با اینکه از ناحیه پدر و مادر از خانواده ای نسبتآ متمول بود در همراهی با آقا اهتمام تمام داشت و متحمل سختی های فراوان گردید و اولاد صالح و تحصیلکرده(دو پسر و چهار دختر) تربیت نمود.

آقا اگر چه از عالم سیاست فاصله می گرفت ولی رژیم پهلوی را قبول نداشت و با انقلاب اسلامی و حوادث پس از آن (بویژه در مواردیکه مورد قبولش بود) همراهی می نمود و معمولآ در انتخابات ها اعلام موضع نمی کرد و مستقل تصمیم می گرفت.

آقای دکتر حسینی در پایان گفتند:

من متولد ۱۳۱۴ در ارسنجان هستم مادرم یزدی و اهل مهریز است و سال ۱۳۲۱ وارد مدرسه شدم و کلاس ششم را در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی گرفتم و در سال ۱۳۳۰ به شیراز آمدم و با حاج سید حجت الله موسوی دوست شدم و با تشویق وی ادامه تحصیل دادم و در سال ۱۳۳۶ به قم آمدم و بنا به خواست آقای احمد بهشتی به مدت ۳ سال ملبس به لباس روحانیت گردیدم ولی هرگز با این لباس به ارسنجان نیامدم و خودم را مدیون محبت آقای ثقه الاسلام می دانم و تنها در دو مجلس ترحیم سخنران بوده ام که اولی به احترام آقای صدوقی در یزد و دومی حاج سید علی بوده است و در هر دو مورد احساس مشابه ای داشتم.

و ادامه دادند:

آقا با پدرم ( آقا سید علی اکبر)دوستی دیرینه داشت و یک بار در بستر بیماری سخت به عیادتش آمد و با مشاهده وی در حال نزار خطاب به او گفت «سید مگر از مرگ می ترسی که اینچنین زار و پریشان شده ای» و به او روحیه داد و مریض از جا برخاست و تا ده دوازده سال بعد هم زندگی کرد.

ماه خرداد یاد آور تلخی و شیرینهای فراوان در تاریخ کشور ماست از دست دادن ایشان واقعه ای دردناک برای جامعه ارسنجان و ارادتمندانش بود و مردم آن دیار به معنای واقعی یتیم شدند.

تجلیل از بزرگان علم و ادب و فرهنگ و دین بهترین شیوه برای ترویج منش های عالی و تربیت نسل های بعدی می باشد».

روحش شاد

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • دیدگاهی وجود ندارد