Logo
چاپ کردن این صفحه

دوشنبه ها ادبیات - نقد ادبی غزلی از الهیار خادمیان توسط علیرضا آیت اللهی

نویسنده: 
الهیار خادمیان
الهیار خادمیان

نقد ادبی غزلِ طینت شمع فقط نور بر افروختن است
از الهیار خادمیان (صادق ) منتشره در سایت شعر ناب ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

 

رزومه علیرضا آیت اللهی
متولد ۱۳۲۴، دارای تحصیلات ادبیات در ایران ، زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن در اکس آن پرووانس فرانسه ، علوم اجتماعی در ایران ، معماری در ایتالیا ، شهرسازی در اسپانیا ، و مدیریت دولتی ، و دوره های دکتری آمایش سرزمین ، مردم شناسی - جامعه شناسی و اقتصاد در دانشگاه اکس - مارسی . فعالیت سردبیری ماهنامه علمی - هنری ، سرویراستاری ادبی ، فنی و علمی در متون اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی . سردبیری ماهنامه مجلس . آموزش آئین نگارش به مدیران کشور ، آموزش ادبیات فارسی در دانشگاه ( عضو هیئت علمی سابق دانشگاهها ) . دارای بیش از دویست تالیف و تصنیف ( استاد سابق پژوهش ) . هم اکنون : پژوهشگر آزاد . شعردوست ، شعرشناس و کمی هم شاعر و منتقد!

نقد شعر
خوش بنو شید  دلم مست ِصفای ِچمن است
 شاد باشید که معشوقه گلِ انجمن است
شعر و  مهر و هنر و بارقه ی بیداری
 باز تابِ  تبِ هر لحظه در آغوشِ من است
باور و هستی خود را به غزل میریزم
تا بدانند حضور چه کسی در سخن است
سوختم تا نکنم خدمت نا مردم را
کی نفهمید  که این سوختنم  ساختن است
سبز بودم نفسی رخت خزان پوشیدم
نیست گل هر که نه  آماده ی پر پر شدن است
به گذر گاه نظر کردم و اندیشیدم
این مسیریست که هم رفتن و هم آمدن است
دوستی مو هبت سبز خدا می باشد
نیست  انسان که شعارش بد و برهم زدن است
هر که حرمت نکند مردم خود را بی شک
ره به جایی نبرد بردن او باختن است
دلم از کینه مبراست خودت می داند
هدف و سعی و تلاشم به تو واصل شدن است
نیست پروانه اگر لذت آتش نبرد
هر که پروانه شود در خطر سوختن است
دشمن آتش بزند   فکر سیاهی نکنم
طینت شمع فقط نور بر افروختن است


من هم چون استاد احمدی زاده عجب صبحی را امروز آغازکردم و بلافاصله یک پیام خصوصی هم برای شاعر ارجمند و گرامی جناب اله یار خادمیان ( صادق ) ارسال کردم که چون هنوز پاسخش نرسیده است ؛ فعلا" چند عبارتی می نویسم .
مکتب شعر فارس این روز ها به نحو عجیبی می درخشد ...
... و این فرزندان سعدی و حافظ به نحو تحسین بر انگیزی مجددا" با اشعار ناب خود به ترویج و تبلیغ « شیوه تفکر فارسی » به زیباترین سخن پرداخته اند .
غزل « طینت شمع ... »
زیباست
شیواست
وزین است
دلنشین است
دل انگیز است و  به ویژه متین است :
با معنا است
پر محتواست
و نه اینکه واقعا" سراسر فقط یک غزل عاشقانه ، روح انگیز و شاعرانه باشد ؛
بلکه سراسر عارفانه است :
نور در برابر تاریکی
علم در برابر جهل
عقل در برابر ...
و استفاده ای تقریبا" به کمال از سمبل های کلاسیک در ادبیات فارسی نظیر :
« صفای چمن » که مائده ای آسمانی باشد .
« گل انجمن » که می تواند کنایه از مرشد اعلا باشد
و در چنین مائده ای از مرشد اعلا چه می توان توقع داشت مگر :
« شعر و  مهر و هنر و بارقه ی بیداری »
و همه ی این ها مقدمه است ؛ فضا سازی است ؛ شناخت محیط ماجراست ؛ صحنه ی تآتر زندگی ...
الگو بودن شاعر :
( عارفانه تر از این ؟ )
پس از انقلاب در ایران کلمه یا در واقع مفهوم اسوه ، نمونه ، الگو و ... بسیار باب شد که البته از « مکتب اصولی » (۱) اسلامی می آید .
امٌا قبل از آن در عرفان این موضوع در دو بعد اساسی تر وجود داشته است که یکی تهذیب نفس طی مراحل هفتگانه برای رسیدن به حقٌ است و دیگری الگوئی که مرشد یا مراد خوانده می شود و این هردو در بطن فرهنگ اسلامی و ایرانی هستند و در محتوا و متن غزل جناب خادمیان که باز بنا به فرهنگ ایرانی - اسلامی روش قیاس خود با دیگران را پیش می گیرد ؛ و خود را معرفی می کند :
« باور و هستی خود را به غزل میریزم
تا بدانند حضور چه کسی در سخن است »
 با صفات و تمایزات و مرام و رفتاری چون :
عدم خدمت به نامردمان که ظالمان جامعه باشند :
« سوختم تا نکنم خدمت نا مردم را
کس نفهمید  که این سوختنم  ساختن است »
و متقابلا" خدمت به مردمان به هر قیمت و با فداکاری :
« هر که حرمت نکند مردم خود را بی شک
ره به جایی نبرد بردن او باختن است »
و نتیجه ای که معمولا" عقلا و فضلا در این جامعه ی نخبه کش از خدمت خود گرفته اند :
« سبز بودم نفسی رخت خزان پوشیدم
نیست گل هر که نه  آماده ی پر پر شدن است »
با این وجود شاعرِ عارف شکوه و شکایتی از این مقابله با نامردمان ، خدمت به مردم و مصائبی که در این راه نصیبش شده است ندارد :
« به گذر گاه نظر کردم و اندیشیدم
این مسیریست که هم رفتن و هم آمدن است
دوستی مو هبت سبز خدا می باشد
نیست  انسان که شعارش بد و برهم زدن است
هر که حرمت نکند مردم خود را بی شک
ره به جایی نبرد بردن او باختن است »
(۱) لطفا" با جناح و خط سیاسی « اصولگرائی » اشتباه نفرمایند .
توجیه خدمت به خلق :
در دنیای سرمایه داری غرب اشخاصی چون توماس هابز - جان لاک - آدام اسمیت ، و ... نه تنها نفع طلبی ( تا حدودی به هر قیمت در چارچوب لیبرالیسم و حتی لسه - فر ) را از طبیعت و فطرت و طینت بشر می دانند ، بلکه آن را شرط عقل معرفی می کنند .
در فرهنگ ایرانی باستان ایثار و فداکاری در راه مردم و میهن جایگاهی والا داشته که به خصوص در شاهنامه حکیم توس جلوه گر شده است .
آنگاه با ورود اسلام به ایران خدمت به مردم تحت عناوینی چون ثواب ، و حتی بدون توقع کوچکترین پاداشی که در ثواب مطرح است آمده است :
« هر که حرمت نکند مردم خود را بی شک
ره به جایی نبرد بردن او باختن است »
امٌا تراژدی در این عدم پاداش گیری نیست ، بلکه در جائی است که سزای نیکی را با بدی می دهند و در اینجاست که عارف به مرحله بالاتری می رود و با وجود پاداشی منفی که در مقابل خوبی های خود می بیند باز هم دست از خدمت خلق « الله » بر نمی دارد ؛ خدمتی که
به صورت محضا" لله ، و در مسیر الی الله مطرح شده است و باز دو بیت از غزل ناب جناب خادمیان به عنوان شاهدی بر این موضوع :
« دلم از کینه مبراست خدا می داند ( یا خودت می دانی در یک راز و نیاز با خدا )
هدف و سعی و تلاشم به تو واصل شدن است
نیست پروانه اگر لذت آتش نبرد
هر که پروانه شود در خطر سوختن است »
(۴) پیام این غزل
در غزل عارفانه جناب خادمیان به سادگی تفاوت فرهنگی جامعه  یا فرهنگ مادٌی گرا ، سرمایه داری ، و سود پرست غرب با فرهنگ رسمی و اصیل ایران را مشاهده می کنیم : جدال ارزش ها یاد آورِ به نوعی جدالهای سعدی با مدٌعی و امثال آن است ؛ منتهی تفاوت این « فرهنگ ایرانی - عرفانی » باسایر فرهنگ ها در عدم خشونت و هجمه گری آن برای تحمیل عقاید و خواست های خود هم هست .
عرفان ایرانی - اسلامی به فصاحت و بلاغت در این غزل زیبا مشاهده می شود . امٌا این عرفان که در پیام شعر متجلٌی می شود بیشتر خاستگاه و دامنه خود را در اقلیم فارس ، و شاعران کبیر آن خطٌه دارد .
آنچه که شاعر اشعار می دارد ( پیام شعر )
و مرشد و راهنمای خلق قرار میگیرد :
« دشمن آتش بزند   فکر سیاهی نکنم
طینت شمع فقط نور بر افروختن است »
و حال در مکتب عرفانی فارس :
سعدی فرموده است :
ما نصیحت به جای خود كردیم
روزگاری در این به سر بردیم.
 گر نباید به گوِش رغبتِ كس
 بر رسولان پیام باشد و بس
+
من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم.
 تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
+
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
و حافظ فرموده است :
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس ….

Template Design © Joomla Templates | GavickPro. All rights reserved.