A+ A A-

خلاصه کتاب مبانی نقد ادبی

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

مبانی نقد ادبی
ویلفردگِرین:دانشگاه ایالتی لوئیزینا در شریوپورت
ارل لِیبِر:کالج سنتنری لوئیزانا - - -  جان ویلینگهم: دانشگاه کانزاس
ترجمه: فرزانه طاهری


فصل اول (شیوه های سنتی)
۱.    ماهیت و حوزه شیوه های سنتی
الف) تصحیح متون: پیش شرط نقد
ب) انواع شیوه های سنتی
یک.تاریخی-زندگینامه ای
دو.اخلاقی- فلسفی
۲.    کاربرد شیوه های سنتی
الف) کاربرد شیوه های سنتی در مورد«به معشوق عشوه سازش» مارول
یک.متن شعر
دو.نوع شعر
سه.ملاحظات تاریخی-زندگینامه ای
چهار.ملاحظات اخلاقی-فلسفی
ب)کاربرد شیوه های سنتی در مورد هملت
یک.متن نمایشنامه
دو.چکیده نمایشنامه
سه.ملاحظات تاریخی-زندگینامه ای
چهار.ملاحظات اخلاقی-فلسفی
پ)کاربرد شیوه های سنتی در مورد ماجراهای هاکلبری فین
یک.لهجه و مسائل مربوط به تصحیح متون
دو.نوع و طرح رمان
سه.ملاحظات تاریخی-زندگینامه ای
چهار.ملاحظات اخلاقی-فلسفی
ت) کاربرد شیوه های سنتی در مورد«گودمن براون جوان»
یک.متن داستان
دو.نوع و طرح داستان
سه.ملاحظات تاریخی-زندگینامه ای
چهار.ملاحظات اخلاقی-فلسفی

فصل دوم(شیوه شکل مدارانه)
۱.    ماهیت نقد شکل مدارانه
الف)دو«مَثَل» برای تبیین شکل
ب)زمینه های نظریه شکل مدارانه
پ)نقد نو
ت)فرایند تحلیل شکل مدارانه
ث)شکل در شعر
ج)شیوه شکل مدارانه در شعر و داستان
۲.    کاربرد شیوه شکل مدارانه
الف)برداشت شکل مدارانه از «به معشوق عشوه سازش»
ب)داستان کوتاه به منزله ساختاری شکلی: همکناری در «گودمن براون جوان»
یک.داستان به منزله شکل
دو.رمز و نماد
پ)شکل وساختار در رمان ماجراهای هاکلبری فین
ت)دیالکتیک به منزله شکل در هملت
یک.معنا در شکل
۳.    محدودیت های شیوه شکل مدارانه

فصل سوم(شیوه روان شناختی)
۱.    اهداف و اصول
الف)سوء کاربرد و کژفهمی شیوه روان شناختی
ب)نظریه های فروید
۲.    کاربرد شیوه های روان شناختی
الف)هملت:عقده ادیپ
ب)طغیان علیه پدر در هکلبری فین
پ) «گودمن براون جوان»: نهاد در برابر فراخود
ت)پیچش پیچ: پیامدهای سرکوب جنسی
ث)مرگ خواهی در داستان پو
ج)عشق و مرگ در «گُلِ بیمار»بلیک
چ)تصویرپردازی جنسی در «به معشوق عشوه سازش»
۳.    چند نکته پایانی:سایر امکانات و محدودیت های این شیوه

فصل چهارم(شیوه های مبتنی بر اسطوره شناسی و کهن الگوها)
۱.    تعاریف و کژفهمی ها
۲.    نمونه هایی از کهن الگوها
الف)تصاویر
ب)مایه ها یا انگاره های کهن الگویی
پ)کهن الگو به عنوان نوع
۳.    کاربرد نقد اسطوره ای
الف) مردم شناسی و کاربردهای آن
یک.قهرمانِ قربانی: هملت
دو.کهن الگوهای زمان و جاودانگی: «به معشوق عشوه سازش»
ب)روان شناسی یونگی و بینش های کهن الگویی آن
یک.چند کهن الگوی خاص: سایه، نقاب(پرسونا)، و مادینه روان(آنیما)
دو. «گودمن براون جوان»: شکست در تفرد
سه. ترکیب یونگ و مردم شناسی
پ)نقد اسطوره ای و رویای آمریکایی
یک.هاکلبری فین : ابوالبشر آمریکایی
۴.    محدودیت های نقد اسطوره ای

فصل پنجم (شیوه نمایی)
۱.    اصول این شیوه
الف)تعریف
ب)آثار تحقیقی و انتقادی در این زمینه
پ)چند نمونه مختصر
۲.    کاربرد شیوه نمایی
الف)نماها در «به معشوق عشوه سازش»: انگاره کلامی به دغدغه های فلسفی
ب)نما ها در «گودمن براون جوان»: از شیء نمادین تا پیچیدگی دینی
یک. سه فضیلت الهی و سایر پژواک های انجیلی
دو.وجوه تشابه مربوط به شعائر دینی
پ)نما ها در ماجرای هاکلبری فین : از خوشه تصاویر تا تفاسیر اجتماعی- سیاسی
یک.اشاره صریح به پادشاهی و خاندان شاهی
دو.ارجاعات تلویحی به اشراف جنوبی
ت)نماها در هملت: از نماد مکرر تا «زندگی احساس شده»
یک.تله ها و مایه عشق
دو.تله ها و مایه عقل، جنون و ددمنشی
سه.تله ها و مایه های اندیشه و عمل
چهار.تله ها و معضلات مذهب و فرهنگ


فصل ششم (سایر شیوه ها)
۱.    نقد ارسطویی(به همراه «مکتب شیکاگو»)
۲.    نقد فمینیستی
۳.    نقد انواع
۴.    تاریخ اندیشه ها
۵.    شیوه زبان شناختی
۶.    شیوه پدیدار شناختی(نقد هشیاری)
۷.    شیوة معانی و بیانی
۸.    شیوة جامعه شناختی( و از جمله نقد مارکسیستی)
۹.    منبع پژوهی و شیوه های وابسته(تکوینی)
۱۰.    شیوه ساختارگرایانه
۱۱.    شیوه سبک شناختی

گزیده «فرهنگ اصطلاحات» نقد ادبی

ابهامAmbiguity: عدم وضوح ، اغلب عمدی ، که می تواند با سود جستن از یکی از امکانات یا همه آنها بر غنای معنای مورد نظر نویسنده بیفزاید؛ وقتی این امکانات یک به یک در تقابل با هم قرار گیرند، بر تاثیر نمایشی یا زیبایی شناختی می افزایند. گاه ابهامی عمدی ممکن است به صورت جناس یا بازی با کلمات ارائه شود.مثلاً «باقی» و«فانی» در این بیت حافظ(عـرضـه کـردم دو جـهـان بـر دل کارافتاده                      بـجـز از عـشـق تـو بـاقـی هـمـه فـانـی دانست.
« تصمیم گرفتن در باب اینکه «باقی» به عشق بر می گردد یا صفت عشق است کار دشوار و تقریباً محالی است و از این حالت دودلی است که بیشترین لذت در خواننده ایجاد می شود.این دو احتمال که رویاروی یکدیگر قرار می گیرند ، نوعی تناظر و تقابل است.
احساساتی گریSentimentalism شکل افراطی اِبراز احساس یا هیجان به دور از اقتضای موقعیت؛ غالباً به صورت واکنشی کلیشه ای است.
استعارهMetaphor : به طور کلی، زبان مجازی که به قصد مقایسة خیالی به کار می رود و در تقابل با عبارت کلامی قرار می گیرد.به طور اخص ، مقایسه چیزهایی که اساساً به هم شباهتی ندارند، مقایسه ای که بدون استفاده کلماتی چون«همچون» و «مِثل» صورت می گیرد. ( مانند وقتی که هملت می گوید،« دانمارک یک زندان است.»)
اسطورهMyth : در معنای سنتی داستانی است بی نویسنده که بازتابی از باورهای بدوی یا تبیینی از اسرارِ جهان طبیعت است.در نظریه جدیدتر ، اسطوره فرافکنیِ نمادینِ ارزشهای جمعیِ یک ملت است. بیان جمعی و تقریباً غریزی واقعیت.آن گاه آن راجنبة کلامی مناسکِ آیینی می دانند.
التفاتApostrophe : یکی از صور بیانی(یا معانی) که در آن شخص غایب را مستقیماً مورد خطاب قرار دهند چنان که گویی حاضر است، و نوعی شخصیت بخشی است که غیر انسان یا بس جان را مستقیماً مورد خطاب قراردهند گویی جاندار یا انسان باشد .(برای مثال،«آه ای زنجیرها، با من سخن بگویید!».)
انگیزهMotive : علت عمل یک شخصیت ( یعنی انگیزش روانی او )؛ گاه این کلمه را به جای مایه به کار می برند.
باطلنماParadox : از صور بیانی حاوی تناقض که به هر حال تا حدی حاوی حقیقت است.معمولاً آن را برای بیان پیچیدگی های زندگی به کار می برند که با یک عبارت ساده نمی توان به راحتی بیانشان کرد.
بافتTexture : لحن،معانی حقیقی(غیرمجازی) کلمات منفرد، یا «زندگی محسوس» اثر ادبی که همراه با ساختار ، کلِ معنای اثر را خلق می کند.
بندStanza :مجموعه ای از سطور شعری که به صورت قالب در می آیند و تکرار انگارة قافیه ها یا گاه فقط فکر یا تصمیم شاعر برای استفاده از واحدهایی با چند سطر خاص آنها را به هم پیوند می دهد.
بندشعرVerse Paragraph  : گروهی از سطور شعری که پیوند میان آنها بیشتر بر اساس محتوی فکری است تا انگارة قافیه ها.بنا به عرف ،بند شعر با استفاده از نشانه ای برای فاصله گذاری از تکه های قبلی و بعدی فاصله می گیرد یا جدا می شود.
پالایش Catharsis: اصطلاحی ارسطویی بالایش یا تخلیه هیجانی ترس و ترحم، پالایشی که حاصل دیدن نمایش تراژیک است.از این اصطلاح ، که خود استعاره است،تعابیر مختلفی داده شده است.شاید برای توصیف تراژدی بهتر بود گفته می شد که کل وجود بیننده – وجوه اخلاقی ، عاطفی، و فکری او- را به قصد سود رساندن به همو بر می انگیزد.
تخیل Imagination: قوه ذهنی انسان ، متمایز از خرد،اراده،و حافظه، که به قول کالریج ، مدرکاتی را که به ذهن می آیند شکل می دهد و ترکیب می کند؛یا به عبارت کلی تر ، سطحی از فعالیت ذهن که در آن چیزها  خلق می شوند یا صورت می بندند یا از آن به سوی ضمیر هشیار نویسنده،هنرمند یا متفکر می روند.
تراژدی Tragedy: اثری ادبی(نمایشنامه ای) که در آن شخصیت موافق در کشمکش اخلاقی مهمی درگیر می شود که پایانی فاجعه بار دارد یا به ناکامی عظیمی می انجامد.ارسطو در بوطیقا(فن شعر)،تراژدی یونان باستان را چنین تعریف کرده است: «محاکات هنرمندانة کنشی جدی و فی نفسه کامل و چنان که باید شگرف» مربوط به قهرمانی که نه خوب مطلق است و نه بد مطلق که به دلیل نقصی انسانی مانند غرور(hubris) مقدر شده تا بر اثر تشخیص نادرست یا نقطه ضعفی(معمول) زمین بخورد». به اعتقاد ارسطو ، تراژدی راستین ؛ عواطفی چون شفقت و هراس را در تماشاگران بر می انگیزدو به پالایش می انجامد (تصفیه کامل هیجانات).هرچند نمایشنامه نویسان متاخر- به ویژه نمایشنامه نویسان جدید- بسیاری از معیارهایی را که ارسطو وضع کرده بود(برای مثال، آنها که به وحدت طرح و کنش مربوط می شدند)کنار گذاشتند،تراژدی هنوز هم نوعی خاص تلقی می شود که حال و هوایی جدی دارد و در آن شخصیت موافق فردی قوی ترسیم می شود که خدایان یا نیروهای محیطش را با شجاعت بسیار به مبارزه می خواند و فرجام ناگوار خویش را با وقار تمام می پذیرد.
تصویرپردازیImagery : هرگونه توسل کلامی به هر یک از حواس؛ برانگیختن تخیل از طریق تجربة حسی . در تصویر پردازی دیداری، که برای خوانندگان به طور کلی آشناتر است، به حس بینایی متوسل می شویم؛ بنابراین، هر شیئی که می توان دید می تواند تصویری دیداری باشد.به همین ترتیب در تصویر پردازی شنیداری، تصویر شنیدنی است(رعدآسا).تصویرپردازی عضلانی و تصویرپردازی حرکتی با هم ارتباط نزدیک دارند. اما می توانیم وجه تمایز آنها را چنین بیان کنیم که مقصود از «حرکتی» توسل به حس حرکت است و مقصود از عضلانی توسل به حس انقباض و فعالیت ماهیچه ای است. انواع دیگر تصویر که به ادراک می آیند عبارتند از: تصویرهای چششی(شور)،بساوایی(نرمی مخمل گونه)،بویشی(گند)، گرمایشی و سرمایشی(سوزان- یخین). برخی از این تصویرها همپوشی هم دارندچون آنچه حس چشایی را بر می انگیزد، اغلب حس بویایی را نیز تحریک می کند،و آنچه شنیده می شود می تولند حرکت را نیز القا کند و از این قبیل. برخی از نویسندگان تجربه های حواس گوناگون را چنان با هم همراه می کنند یا در می آمیزند که تاثیر نهایی حس آمیزی می شود.
تغزلیLyric : از انواع اصلی شعر که موضوع آن معمولاً عاطفه است که اغلب به طور ذهنی ادراک و عرضه می شود،و سبک آن لبریز است از تصویرپردازی. عشق و طبیعت دو مضمونی هستند که شاعران تغزلی اغلب به آنها می پردازند.
تکیهStress : در وزن، یک واحد تکیه دار در یک سطح شعری.
تلمیحAllusion : هرگونه ارجاع مستقیم یا غیر مستقیم به شخص، مکان، واقعه، یا شخصیت تاریخی، ادبی، اسطوره ای، یا کتاب های مقدس مثل قرآن و انجیل و . . .  .
تنشTension : به طور کلی ، کشمکش نیروهای مخالف؛ در نقد، نوعی تقابل که با وحدت بخشیدن به عناصر متفرق یک شعر یا نمایشنامه یا اثر داستانی به آن زندگی درونی می بخشد.بنابراین، می توان در یک اثر معین بر «تنش» میان درون مایه و شکل انگشت گذاشت.
جدال(دیالکتیک)Dialectic : در نقد شکل مدارانه ، انگارة تقابل دو نگرش، یا دو ویژگی شخصیت ، یا دو نظام فکری. جدال در باطلنما و تنش نشانگر کشمکش میان نیروهای متقابلی است که به هر حال به طرف سنتز، هم نهاد، یا نتیجه حرکت می کند.
جناس واج آغازینAlliteration : تکرار واج های آغازین کلمات ( برای مثال،« سروچمان من چرا میل چمن نمی کند»، «شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی» ، « خیزید و خز آرید که هنگام خزان است»، « ای شمع به خیره چند بر خود خندی»،« جان بی جمال جانان میل جهان ندارد» ، « خیل خط و خالت در شب تار»).
حالتMood : در یک اثر ادبی فضا یا تاثیر عاطفی منبعث از کلمات ، تصاویر ، موقعیت هاست.(کیفیت عاطفی اثر)، برای نمونه حالت سودایی ، شاد،پرتنش،گرفته و . . .  .
داستان کوتاهShort story : روایت منثور داستانی کوتاه(که به گفته ادگار آلن پو، باید به سوی تأثیرِ واحدِ از پیش معینی حرکت کند). داستان کوتاه برخلاف حکایت (قصه) ، در کامل ترین شکل نهایی اش اجزاء- چند شخصیت معدود،چندواقعه معدود- را در ساختاری محکم و منسجم در هم می آمیزد.
درون مایهThem : فکر اصلی و بنیادی و نسبتاً انتزاعی که در اثر ادبی صورتِ بیانیِ ملموس می یابد.
دلالت تضمنی(ضمنی)Connotation : هاله ای از معنای«به یاد آمده» ، معنای القایی یا عاطفی یک کلمه در قیاس با معنای«لغتنامه ای» یا«وضعی» آن. برای نمونه، در برخی از موارد ارزش وجوه ضمنی کلمه ای چون «خانه» ممکن است مهمتر از ارزش وجوه صریح آن باشد.
دلالت مطابقهDenotation : معنای صریح( «وضعی» یا «لغتنامه ای») یک کلمه از معنای ضمنی آن ملموس تر است.
دیدگاه(نظرگاه)Point of view : وسیله ای است در روایت داستان، یعنی منظری که کنش از آن دیده و روایت می شود. برای مثال، دیدگاه اول شخص دیدگاهی است که راوی آن در کنش داستانی شرکت دارد؛ او ممکن است یکی از شخصیت های اصلی یا حتی شاید مهمترین شخصیت باشد؛ یا ممکن است نظاره گری باشد که در حاشیه کنش ایستاده است. راوی دانای کل نوعی راوی سوم شخص است؛ او با اختیارات نویسندة خالق که همه چیز را می داند سخن می گوید؛ و نه اینکه صرفاً به آنچه می بیند یا می شنود محدود بماند؛ حتی ممکن است درباره کنش یا شخصیت اظهار نظر کند یا تفسیر ارائه دهد. دیدگاه دیگر که برخی آن را دیدگاه سوم شخص محدود و برخی دانای کل محدود می نامند، تنها چیزی را که قابل دیدن و شنیدن است ارائه می کند ؛ نمی گوید که شخصیت ها چه فکر می کنند یا چه احساسی دارند، هرچند البته ممکن است از نظر یک شخصیت بیش از شخصیت دیگر شاهد کنش داستان باشیم: دیدگاه نمایشی یا دراماتیک حتی بیش از دیدگاه های دیگر به گفتگو متوسل می شود در نتیجه آنچه گفته می شود به صورتی عینی گزارش می شود . احتمال اینکه این دیدگاه ها درهم تداخل کنند وجود دارد وگاه ممکن است نویسنده در یک داستان از دیدگاهی به دیدگاه دیگر برود.
رمانNovel : روایت منثور داستانی طولانی که شخصیت ها را در یک طرح تصویر می کند. در رمان ممکن است بر ماجرا، به خاطر ماجرا، یا تکامل و تحول شخصیت یا موضع گیری دربارة مسئله ای خاص یا ترکیبی از همه اینها و چیزهای دیگر تکیه شود.
رمانتیسیسمRomanticism : فلسفه ای در زیبایی شناسی  که ویژگی اصلی آن تاکید بر رهایی از قید و بندها ؛ علاقه به امور غریب ، دور، آرمانی، گذشته، چیزهای بدیع؛ ذهن گرایی و فردگرایی است.رمانتیسیسم از منظر نقد اغلب بر خلاف احکام کلاسیسیسم، با «رمانس» در معاشقه و عشق احساساتی کاری ندارد.
رمانسRomance : گونه ای از داستان روایی که ویژگی اصلی آن پرداخت خیالبازانه و اغلب آرمانگرایانة موضوع است؛ غالباً درونمایه های اصلی رمانس عشق و ماجراست. رمانس را می توان در تقابل با رمان بررسی کرد.
رمز(تمثیل)Allegory :روایتی است که دو معنا دارد،یکی معنای حقیقی و ظاهری است(خود داستان) و یکی معنای استعاری یا مجازی (هرشخصیت یا کنش یاحتی شئی در روایت حقیقی ما به ازای یک به یک دارند). غالباً تمثیل متضمن معانی اخلاقی،سیاسی یا فلسفی است که در مجموع تمثیل هایش جای دارد.
روانکاویPsychoanalysis : تشخیص و درمان اختلال روانی بر مبنای نظریه فروید که معتقد بود این اختلالات ناشی از سرکوب تمایلات است، تمایلاتی که شخص مبتلا احتمالاً آگاهانه آنها را انکار می کند اما به هر حال این تمایلات در ضمیر نیمه هشیار او با قدرتِ تمام حضور دارند.
زبان مجازیFigurative Language :از انواع بیان که به مدد بر گذشتن یا جدا شدن از عبارت پردازی های حقیقی و متعارف تاثیر زیبایی شناختی ایجاد می کند.
زمینهSetting : ترکیبی از موقعیت های محلی ؛ دوره تاریخی، فصل یا ساعت؛ و پیشینة معنوی ،قومی و فرهنگی.
زمینه متنContext : زمینه یا چارچوب مرجعی که در آن رخدادی به وقوع می پیوندد، سخنانی گفته می شود، اندیشه ای صورت می بندد، یا کلمه ای به کار می رود.
زیبایی شناسیAesthetics :علم به زیبایی (یکی از رشته های فلسفه). باتوجه به معتای این اصطلاح در این کتاب ، مقصود اصلی ترکیب احساس و اندیشه است که هنر ادبیات برمی انگیزد. زیبایی شناسی نه فقط به چیزهای «زیبا» یا تماشایی ، بلکه به آنچه تأثر برانگیزد می پردازد.
ساختارStructure : انگارة شکلی کلمات، تصاویر، کنش ها و اندیشه ها.
سانِتSonnet :شعرتغزلی با چهارده سطر که معمولاًوزن آن پنج رکن دوهجایی است.ویژگی اصلی اغلب سانِت ها روابط متقابل و پویای اجزاء آنها با یکدیگر است.
سبکStyle : شیوه خاصی  که یک نویسنده در کاربرد کلمات اتخاذ می کند؛ این شیوه علاوه بر گنجینه لغات و گرایش های بلاغی، تجلی بخشِ شخصیت او نیز هست.در مواردی خاص ممکن است سبک از دیدگاه،زمینه ، و ملاحظاتی دیگر به کار واقع نمایی یا تاثیرات مورد نظر دیگر می آیند تأثیر پذیرد.سبک در کار نویسنده زبر دست بهد کلید ارزشمندی برای راهیابی به معنا بدل می شود(داستان های همینگوی).
شخصیت مزاجیHumor character : شخصیتی که به رغم ظاهر واژه ، به معنای شخصیت شوخ طبع است. ویژگی خاصی او را متمایز می کند یا جنبه ای خاص از شخصیت اش غلبه دارد . این اصطلاح برگرفته از فیزیولوژی قرون وسطایی است که به موجب آن بدن از چهار خلط یا مزاج تشکیل یافته است – بَلغَم،دِمَو،سُودا و صَفرا – و غلبه هریک م.جب بروز ویژگی های خاصی در شخصیت می شود.
شخصیت مکمل Foil :شخصیتی که به منظور مقایسه و تقابل با شخصیت دیگر به کار می رود تا شخصیت مهمتر بهتر ترسیم شود. برای مثال ، وقتی هملت را در کنر هوراشیو یا لایرتیس می بینیم، بهتر درکش می کنیم . معمولاً این اصطلاح را در مورد بعضی از شخصیت های نمایش به کار می برند، هرچند می توان در داستان هم بکار برد. بدین ترتیب می توان«تام سایر» را شخصیت مکمل «هاک فین» دانست.
شرحExplication : تحلیل،تفسیر و تعبیر انتقادی بر اساس خواندن دقیق یک اثر ادبی.
شعرPoem : ترکیبی ادبی که ویژگی اصلی آن فشردگی بسیار کلام و زبان مجازی است و لذت حاصل از آن، یعنی هدف  اصلی، از ادراک همزمان اجزاء و کل ناشی می شود. شعر را نباید با کلام منظوم اشتباه گرفت ؛ شعر هرچند که همچون نظم ممکن است آهنگ موزون و قافیه داشته باشد،هویت اش را از طریق زبان متعالی و فشرده اش به دست می آورد نه صرفاً جلوة آهنگین کلام.
شعرِ محفلیVers de societe :نوعی شعر سَبُک که ویژگی اصلی آن موضوع پیش پا افتاده و پرداخت فرهیخته و زیبای آن است.معمولاً در این شعر نکته سنجی و نزاکت و اغلب هزل به چشم می خورد.، و برای مخاطبانی از طبقات بالا و اشراف سروده می شود و معمولاً توان فنی سراینده را به نمایش می گذارد. درون مایه جدی هم اگر به طور ضمنی وجود داشته باشد ، زیر نقاب پرداختِ درخشان  و فرهیخته پنهان است.
شکلForm : شکل انداموار و نقد شکل مدارانه (فرمالیستی)؛ نباید این این اصطلاح را با «نوع» اشتباه گرفت.
شکل انداموارOrganic form : ارتیاط ساختاری و ضروری اجزاء یک اثر ادبی با هم که گویی به آن حیات قائم به ذات می بخشد که از درون رشد می کند. به این ترتیب اثر ادبی به یک ارگانیسم(موجود زنده) تبدیل می شود.
شکل درونیInform : شکل دادن درونی؛ ارائه ویژگی های اصلی یک شئد یا اندیشه (که نباید آن را با ارائه صرف اطلاعات اشتباه گرفت). این اصطلاح بر فرایندی درونی دلالت دارد که به وجودی خاص حیات می بخشد.(برای نمونه، وقتی می گوییم تأثیر واحد«سرخی و وحشت خون» شکل درونی نقاب مرگ سرخ » پو را تحقق می بخشد،مقصودمان این است که این کیفیت هم بر کل داستان مسلط است و هم معنای اساسی داستان را به داستان می بخشد.)
شکل قالبیStereotype : برداشتی بیش از حد ساده شده؛چیزی که نسخه بدل چیزیی دیگر می شود بدون آنکه تنوع یا ویژگی های فردیت بخش چیز اصلی را داشته باشد . شکل قالبی را که ایستا و سطحی است با کهن الگو مقایسه کنید که پویا و عمیق است.
طرحPlot : کنش ، یا آنچه در اثر ادبی اتفاق می افتد. از لحاظ فنی ، طرح علاوه بر توالی رویدادها ، در بر گیرنده کنش متقابل و روابط متقابل آنها در ساختاری پویا نیز هست.
طنز(کنایه)Irony :  از صناعات ادبی،فنی در بیان، لحنی که ویژگی اصلی آن وجود دوگانگی است که در آن آنچه در یک سطح گفته یا دیده یا به نحو دیگری ادراک می شود، در سطح دیگر با آنچه انتظار می رود ناهمخوانی دارد یا سوء تعبیر می شود یا به کلی در تضاد قرار می گیرد. طنز انواع گوناگونی دارد: طنز سقراطی صناعتی است جدلی که از تجاهل استفاده می کند تا دیگران بتوانند منطق و بی منطقی خود را ادراک کنند.طنز کلامی یعنی خواستن معنایی متضاد با آنچه گفته می شود.طنزنمایشی ترفندی است برای آنکه خواننده یا تمشاچی از چیزی که قهرمان یا شخصیت های نمایش از آن بی خبرند با خبر شوند.طنزکیهانی(سرنوشت)دخالت خدایان یا سرنوشت در رخدادهاست به نحوی که قهرمانِ سرخورده به مسخره گرفته می شود . طنزموقعیت(رخدادها)شامل چرخش غیره منتظره رخدادهاست که گاه با اشارات کیهانی همراه است اما اغلب صرفاً مضحک و پوچ ازکار در می آید.
عقده ادیپOedipus complex : اصطلاحی در روانشناسی فرویدی که بر وابستگی شدید و گاه عاشقانه پسر به مادرش دلالت می کند. در برخی موارد ممکن است این وابستگی بر اثر والایش به مجراهایی بیافتد که عرفاً پذیرفتنی است؛ در موارد دیگر ممکن است موجب احساس حسادت پسر به پدر شود یعنی پدر رقیب عشق به مادر قلمداد گردد ؛ در شکل افراطی آن ممکن است به زنای با محارم بیانجامد.ند ن.ک:نمایشنامه ادیپ شهریار
فاجعهCatastrophe : کنش پایانی یک تراژدی که در آن،شخصیت یا شخصیت های اصلی می میرند یا شکستی سهمگین می خورند. این اصطلاح را می توان در معنای متوسع تر برای نامیدن هر رخداد نامیمون در سایر شکل های ادبی به کار برد.
کلاسیسیسمClassicism : روشی است در زیبایی شناسی که ویژگی اصلی آن تأکید بر نظم عقلانی،انضباط ،تعادل و تقارن، وضوح و سادگی ، و حسن تناسب است. کلاسیسیسم به طور کلی محافظه کار است و سنت به میراث رسیده ، به ویژه از روم و یونان باستان ، را وسیله ای برای شناخت محدودیت های انسان و جهانشمولی سرشت انسان تلقی می کند.
کمدیComedy : هر اثر ادبی، البته به ویژه نمایشنامه، که هدف اصلیش سرگرم کردن باشد. باید به یاد داشت که این اصطلاح مشتق است از کلمه یونانیKomoidos  به معنی یک«خواننده در مجالس بزم (دیونیسوسی)».
کهن الگوArchetype : تصویر،مایه، یا انگاره ای درون مایه ای که آن قدر در تاریخ ،ادبیات،مذهب یا آداب و سنن محلی تکرار شده که قدرت نمادین و متعالی پیدا کرده است. در روانشناسی یونگی ،کهن الگوها یا«تصاویر ازلی» عناصر ساختاری اسطوره سازند که همیشه در روان ناهشیار حضور دارند ؛ این عناصر اندیشه هایی موروثی نیستند ، بلکه «به قلمرو فعالیت های غرایز تعلق دارند و بدین لحاظ معرف اشکال موروثی رفتار روانی هستند».
گره گشاییDenouement : پایان یک طرح ، برملا شدن راز ، گره گشایی رگه های مختلف کنش در یک نمایشنامه یا داستان. گره گشایی در تراژدی اغلب فاجعه خوانده می شود.
گزارهStatement : در نقد ادبی ، سطح نخستین یا رویی ارتباط؛ شرح پیام یا درون مایه یا محتوای یک اثر ادبی .این اصطلاح اغلب در مقابل «اشارت» یا سطوح زیرین معنا و کیفیت زیبایی شناختی شئی هنری قرار می گیرد.
گوتیکGothic :اصطلاحی که برای توصیف نوع خاص رمان ملودراماتیک و پرهیجان قرن هیجدهم به کار می رود.امروزه این اصطلاح برای هر اثری  به کار می رود که با روح و امور ترسناک و مرموز و وحشت آور سرو کار دارد.
لحنTone : اصطلاحی که گاه در معنای وسیع بر نگرش یا احساس گوینده یا نویسنده اطلاق می شود که از طریق زبان و ترتیبی هنرمندانه منتقل می شود(لحن طنزآمیز،غمگین،زیرکانه،تلخ،شوخ).لحن چگونگی نگرش راوی یا چهره (پرسونا)ی اثر است، حال آنکه حالت راجع است به تاثیری عاطفی که خواننده اثر احساس می کند . هرچند این احساسات به هم شبیه اند.اما همیشه یکسان نیستند.     
ماورای طبیعی(متافیزیک)Metaphysical : در نقدادبی تاریخ ادبی، نوعی شعر که در قرن هفدهم به اوج شکوفایی خود رسید، سبک آن هم از آن زمان تاکنون بارها تکرار شده است، به ویژه در قرن بیستم. ویژگی خاص آن صور بیانی گروتسک ،نامعقول،نامتعارف و حتی حیرت انگیز ، بذله گویی و طنز و نوعی روشنفکرگراییِ برکنار است.
مایهMotif : درونمایه،تصویر،نوعی کنش، یا کهن الگویی که ظهور مکررش را در سرتاسر یک اثر می توان دنبال کرد و با این ظهور مکرر تأثیر  زیبایی شناختی اش را به اوج می رساند. در ادبیات ، مایه ممکن است به نشانه یا نمایه ای برای معنا یا تجربه یک اثر تبدیل شود.
مبالغهHyperbole : از انواع مجاز یا زبان مجازی که ویژگی اصلی اش اغراق گویی یا غلو برای ایجاد تاثیری خاص است.
متن ادبیArtifact(literary) : اثر هنری ادبی نظیر شعر،نمایشنامه، داستان کوتاه،رمان؛ یعنی ساختاری از کلمات که درست شبیه خلق یک گلدان ،سمفونی،یاپیکره خلق یا تولید می شود.
معناMeaning : محتوا،دلالت اخلاقی یا فکری یا عاطفی ، حتی شاید«پیام» یک اثر معین، که به هر حال جزء جدایی ناپذیر خود اثر است.غالباً منتقد از «معنا»ی اثر به عنوان درونمایه اثر حرف می زند.
ملودرام Melodrama: نوعی نمایشنامه که در آن به ویژه بر عاطفه تکیه می شود و به محتمل بودن کنش ، شخصیت پردازی دقیق، یا احساس واقعی چندان توجهی نمی شود. داستان های «وسترن» وقصه های«پلیسیِ» معمول نمونه های آشنای ملودرام اند.در حال حاضر ،خیلی از اوقات در نقد ادبی واژه ملودرام به قصد تحقیر و تخفیف به کار می رود.
نقدشکل مدارانه(فرمالیستی)Formalistic : اصطلاحی برای آن نوع نقد ادبی که دغدغة اصلیش شکل یک اثر هنری است، از سنخ نگاری آن گرفته تا ساختاری که اندیشه های آن اثر می سازند .تأثیر متقابل این اشکال گوناگون به تأثیری کلی می انجامد که وجود یا شکل درونی اثر را تحقق می بخشد و اجزای آن را با کل مرتبط می سازد و یا بالعکس .
نقد نوNew Criticism : دیدگاهی است در نقد که در آن برخود متن ادبی تکیه کنند و برای مسائلی چون دانسته های مربوط به زندگینامة نویسنده وتاریخ زمانة او و اثرش معمولاً اهمیت چندانی قائل نمی شوند.در این نوع نقد بر تحلیل دقیق اثر ادبی به عنوان موجودی که فی نفسه لایق توجه است تکیه می کنند.
نماExponent : در اثر ادبی نشانه یا نمادی است حاکی از انگاره ای معنایی ، اندیشه ای مکرر ، یا یک عاطفه یا نگرش. نما ممکن است سرنخی به دست دهد که درک یک اثر را رفته رفته عمق بیشتری بخشد.(تلمیحات متعدد به دام و تور و تله نشاندهندة تصویرپردازی حیوانی در هملت است؛ از سوی دیگر تصاویر حیوانی کمک می کند تا پرسش درونمایة اثرکه«انسان چیست؟»القا شودوشکل بگیرد. )
نمادSymbol : تصویر یا شئی یا کنشی که از معنایی ورای ارزش معنای حقیقی آن پر بار باشد . هرچند این اصطلاح دشواری هایی به وجود می آورد  و شاید باید آن را با احتیاط و در مورد اشیاءی نسبتاً عینی به کاربرد ، اما خالی از دقت نیست اگر شخصیتی را نماد بگیریم. معانی نماد، در پیچیده ترین اشکال آن ،روز به روز وسیع تر می رشود، حال آنکه معنای استعاره ثابت است.
نمایشنامهDrama : در ادبیات خلاقه اثری که در آن شخصیت ها نقش هایشان را ، معمولاً بر روی صحنه ، بازی می کنند ، هرچند بعضی از نمایشنامه ها(«نمایشنامه های قفسه ای»Closet drama) را در اصل برای خواندن نوشته اند.
نوعGenre : یک سنخ ادبی: شعر،نمایش،داستان. بر این سنخ های اصلی می توان گونه های دیگری چون زندگینامه و جستار شخصی را نیز افزود. گاه از تقسیناتِ فرعیِ این سنخ های اصلی را نیز نوع می نامند؛ مثلاً  رمان و داستان کوتاه که اقسام اصلی داستان ، یا تراژدی و کمدی که اقسام اصلی نمایش یا شعرهای حماسی یا تغزلی که اقسام اصلی شعرند.نوعی چون رمانس ممکن است هم در داستان و هم شعر وجود داشته باشد.

واقع گراییRealism : از شیوه های ادبی که در آن بر پرداخت و شاید حتی مبتنی بر دانسته های عینیِ موضوع تکیه می شود.تأکید در این شیوه بر امور عقلانی و محتمل در تقابل با مثلاً امور رمانتیک است.
وزنMeter : انگارة هجاهایی که با شدت تلفظ می شوند(تکیه دار) یا فاقد شدت اند(بی تکیه) که از طریق آن آهنگ شعر منتقل می شود(مشتق از کلمه یونانیmetron به معنای«اندازه»). واحد اندازه گیری یک سطر رکن است ؛ ارکان معمول وزن در شعر انگلیسی عبارتند از:ایامبیک،تروخایوسی،آناپستیک ، دکتیلیک و اسپان دائیک.
هنرArt : در مجموع هر نوع مخلوق عینی قوه تخیل است که شکل و محتوا را با هم چنان در می آمیزد که سبب جذب عواطف و عقل مشاهده گر می شود آن گونه که از لحاظ زیبایی شناسی ارضا کننده باشد   
 
   

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.

افرادی که در این گفتگو هستند

  • سلام
    ممنون جناب رحیمی از معرفی کتاب، واقعا مفید هست برای اهالی ادب دستتون درد نکنه
    من یه پیشنهاد به سایت دانش آموختگان ارسنجان دارم، بیاییم و یک بخش معرفی کتاب راه اندازی کنیم و به هم کتاب معرفی کنیم، به نظرم خیلی میتونه مفید باشه
    پیروز و سربلند باشید

  • این کتاب به منظور معرفی به شاعران،نویسندگان و اهل ذوق و ادب و هنر ارسنجانی خلاصه نویسی و در سایت عرضه شده