A+ A A-

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

واژه ها برای شرح گستره ی یک بزرگمرد توانی ندارند، قصیده ها برای بازگویی قامتی از اراده کوتاهند، و حماسه ها برای گزارش پایداری آن اسطوره ی بشکوه، کامل نیستند.

به نام آنکه آفریدگار هستی
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک ماندی جاودانه
درین گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه.
«شهید بلخی»

واژه ها برای شرح گستره ی یک بزرگمرد توانی ندارند، قصیده ها برای بازگویی قامتی از اراده کوتاهند، و حماسه ها برای گزارش پایداری آن اسطوره ی بشکوه، کامل نیستند.
کوچ غمبار حسین رضایی دل را می برد به سال های خاطره انگیزش و حضور ارجمند و خردمندانه اش در همه جا.
هنگامی که شاعر سده های نخستین شعر پارسی"شهید بلخی" از دنیا رفت رودکی این شاعر تیره چشم روشن دل در مرگ او سرود:

کاروان شهید رفت از پیش
وانِ ما رفته گیر می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران پیش

به عبارتی دیگر در برابر چشم ما و از دیدگاه آدمی مرگ یک تن؛ مرگ یک تن است اما از منظر خرد، مرگ انسانی  بزرگ وشایسته، مرگ هزاران تن.                                                                                                                                                                    
اینک که خبر در گذشت حاج حسین رضایی همه را بهت زده و غمگین ساخته باز باید گفت از دیدهمشهریان و قدر شناسان، از نگاه خدمات اجتماعی، و از دید ارسنجان عزیز، مرگ او مرگ یک تن نیست که مرگ اجتماعی گسترده است؛ یعنی:

از شمار دوچشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران پیش

بهار ۱۳۹۵ که سومین همایش خانوادگی انجمن دانش آموختگان ارسنجان در باغ هزار و یک شب شیراز برگزار شد حاج حسین رضایی با عصایی به دست اما پر فروغ و استوار وارد محفل ارسنجانی ها شد و در وصفی مناسب، سرگذشت یکی از ده ها خدمات خود را به اصرار همشهریانش بیان کرد و آن سرگذشت پر فراز و نشیب تأسیس دانشگاه در ارسنجان بود.
انجمن بنا داشت در این گردهمایی از آن مرد خدوم سپاسگزاری کند که این کار را انجام داد اما شرح اشکبار زحمات او و گریه های میان کلامش این حسرت را بر دل همگان گذاشت که هر کس هرکاری کند نمی تواند کوشش های اورا جبران نماید:

چگونه سر ز خجالت برآورم بر ِدوست     که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم

بزرگداشت شادروان حاج حسین رضایی؛ بزرگداشت مردی است اثرگذار و ارسنجان دوست که تقریبا در تمام عمر برای اعتلا و پیشرفت ارسنجان کوشید و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد.
او که از بس برای وسعت اداری و خدماتی ارسنجان کوشش می کرد و طومار فراهم می نمود به"حسین طوماری" مشهور شده بود،پیوسته می کوشید تا مردم ارسنجان برای امور گوناگون اجتماعی و اداری روانه ی این شهر و آن شهر نشوند.
باپیوندی که با بسیاری از مسئولان استانی و کشوری داشت، که همه بر می گشت به سوابق پیش از انقلاب و حضور روحانیون و مبارزان در ارسنجان و خانه ی حسین رضایی، در پی آن بود تا زمینه ی رشد و پیشرفت را در ارسنجان فراهم نماید.
او دانش امروزی و دانشگاهی نداشت اما شعور بالا و پشتکار کم مانند او چنان بود که هر تحصیل کرده و دانشگاهی را مبهوت اندیشه ی خویش می کرد. هرگاه با او همنشین می شدی،حتی در روزهای بیماری،پیوسته از نقاط ضعف و قوت ارسنجان و نیازهای شهر سخن می شنیدی و راه های بر طرف شدن آن نیازها را آشکار می دیدی.
نام حسین رضایی امروز تا هماره ی فردا در کنار نام بزرگان ارسنجان می درخشد و بی گمان تاریخ ارسنجان صفحات درخشانی از خویش را به زندگی و معرفی آن چهره ی زحمتکش اختصاص خواهد داد؛ چرا که زبان حال حسین رضایی در عشق به ارسنجان یقینا این بیت است که:

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟

آینده نگری و گستره ی دید آن یار سفر کرده برای همه ارسنجانی ها درس سازنده ای است تا همگان فارغ از  گرایشهای شخصی و محله ای به باروری استعدادهای این شهر تاریخی و فرهنگ ساز بیندیشند و از توان علمی،مالی،اداری،هنری وفرهنگی خویش برای بسامان شدن ارسنجان تلاش کنند.
کوچ غمبار بزرگ مرد قبیله ی عشق و وفاداری و خدمت، بر همسر و فرزندان عزیز او تعزیت باد.
انجمن دانش آموختگان ارسنجان، این سوگ غمبار را به همشهریان ارسنجانی نیز تسلیت می گوید و فروتنانه از خداوند برای آن نیک مرد ،غفران و رحمت بیکران و برای بازماندگان پاداش و شکیبایی بی پایان را خواستار است.

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما.

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • دیدگاهی وجود ندارد