Logo
چاپ کردن این صفحه

شاعران ناشناخته ارسنجان - بخش دوم

نویسنده: 
عبدالغنی خان ابراهیمی
عبدالغنی خان ابراهیمی

عبدالغنی خان ابراهیمی فرزند حسین خان کلانتر، برادر کهتر حاج احمدخان ابراهیمی، در سال ۱۳۲۵ تولد یافت. وی بعد از گذراندن دوره ی ابتدایی و دوره ی اول دبیرستان -کلاس نهم- راهی شیراز شد و در دبیرستان حاج قوام در رشته ادبیات فارسی دیپلم گرفت.


 بعد از دیپلم وارد دانشگاه شهید بهشتی «ملی سابق» شد و از آن دانشگاه در سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ لیسانس در رشته حقوق گردید. اما دست تقدیر الهی چنین رقم خورد که در سن جوانی، هنگام همکاری با جهاد سازندگی در ۱۴/۹/۱۳۵۸ در شهر گنبد کاووس به جایگاه ابدی سفر کرد. عبدالغنی خان در شعر «رقص مرگ» که در قالب چارپاره سروده، برای دوستش گروهبان سوم چترباز حسن حسن شاهی فرزند مرحوم حاج قلی که در ۱۹ تیرماه ۱۳۴۶ در مانور چهل دختر شاهرود به خاطر جو نا آرام به کوه برخورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد سروده است.

رقص مرگ
 
۱

نسیم صبحدم می رفت و می برد
پیامی را ز یاری بر دیاری
صبا می رفت تا گوید خبر را
به غمگین دختری چشم انتظاری

۲

به آغوش افق گویی در آن صبح
ز تقدیر زمان خونابه می ریخت
برون می گشت خورشید جهان تاب
به کام ملک خسرو نور می بیخت

۳

در آن گیر و مگیر صبح صادق
به سوی آسمان طیاره ای رفت
همی نالید و بالا رفت چون باد
که بالاتر ز ابر پاره ای رفت

۴

درونش نوجوانان شاد و خندان
همه دلگرم چتر خویش بودند
کنون باید از آن بالا نگون شد
به سوی مرگ گامی پیش بودند

۵

رها کردند خود را نوجوانان
به دستور یکی فرمانده ای پست
بلی رفتند آن شیران جنگی
به آغوش هوا خوشحال و سرمست

۶

هوا آشفته و آشفته گشتند
جوانان سیه روز و سیه بخت
چراغ زندگی خاموش بینند
ز رفتار و ادای باد سرسخت

۷

میان نوجوانان نوجوانی
حدیث دیگر و راز دگر داشت
همی می برد بادش بی محابا
برایش زندگی نازی دگر داشت

۸

میان آسمان در اوج حرمان
به دشتی زیر پا نظاره می کرد
به یاد دوستان و دور از آنها
دلش را یاد یاران پاره می کرد

۹

به خود می گفت افسوس ای دریغا
به راهم دختری چشم انتظار است
طناب چتر خود را چنگ می زد
نمی دانست یارش نیست مار است

۱۰

به هر سو می کشیدش باد صر صر
تو گویی سرسری می داشت او را
گهی سوی زمین گه راه دیگر
زمانی نیست همتا با ثریا

۱۱

جوان می رفت جانش پر شرر شد
به یاد نامزد آهی برآورد
به یاد عهدهای بسته افتاد
به چشمش ناگهان یارش گذر کرد

۱۲

کشاندنش سوی کوهی باد و می دید
به چشم خویش چاووش اجل را
جلو می رفت بی باک از غم مرگ
به جانش آتش و در دیده دریا
۱۳

حدیثم گوش کن یک لحظه دیگر
به کوهی سنگدل برخورد می کرد
به یاد دلبرش لبخند می زد
عجب هنگامه ای آن گرد می کرد

۱۴

چو دانست آن که راهی نیست جز مرگ
به بند چتر محکم کرد دستان
سپس غرید چو شیر و چنین گفت
بگیر ای کوه ما را هم تو بستان

۱۵

به قلب کوه خورد و همچو فرهاد
نگون شد پر ز خون باز شکاری
هنوزش زنده بود و ناله سر داد
به یاد مادر چشم انتطاری

۱۶

ز جیب خود برون آورد چیزی
خدایا گریه دارد نامه ای بود
ز یارش بود از راه درازی
خداوندا عجب هنگامه ای بود

۱۷

ز خونش نامه گلگون گشته فریاد
که این ظلم است دور از یار میرد
به چتر خود نگاهی کرد و می خواست
به سوی آسمان پرواز گیرد

۱۸

به خون خفته پلنگی تیر خورده
میان دره ای فریاد می زد
به یاد همسفرها بود اما
ز درد سینه خود داد می زد

۱۹

چو دانست آن جوان خفته در خون
که دیگر روز او پایان رسیده
به چتر خویشتن با گریه می گفت
بگو از من به ماهی نو دمیده

۲۰

بگو چشم انتظارم را که او مُرد
ولی وقت سفر یاد تو می کرد
به وقت مرگ یادت بود و جان داد
فغان از بخت ناشاد تو می کرد

۲۱

بگو از من به یار چشم راهم
خداحافظ غزال ترک تازم
فراموشم مکن قربان عهدت
پس از مرگم نگار دلنوازم

۲۲

تو ای چتری که اینجایم کشاندی
پس آنگه رو به سوی زادگاهم
بگو مادر پس از مرگم مگریای
فدای دیده ات بخت سیاهم

۲۳

جوان این گفت و خون قی کرد وانگه
میان خون و شن غلتید و جان داد
هوا تاریک گشت و مرغ یاحق
به بالای سرش می کرد فریاد

۲۴

دو روز بعد نعش چاک چاکش
میان دره ها پیدا نمودند
خبر بردند بر یار و دیارش
اجل را زین ستم رسوا نمودند

۲۵

ز جا برخاست دل با سوز و تب گفت
که این آهنگ، یارم را صدا کرد
به زاری گفت نفرین بر کسی باد
که مجنون را ز لیلایش جدا کرد

۲۶

به گوشم آمد از راه درازی
نوای دختری معشوق مُرده
نگون شد قطره ی خون از دل من
که وی اندر ره هجر تو خورده


۲۷

نوای مرغ شب با وای برخاست
به آوازی که من هم می شناسم
چنین می گفت با حال دل من
چنین می کرد هر دم التماسم

۲۸

که بس کن ناله از درد جدایی
منال ای مرد مجنون جگر خون
مزن از عشق لیلی صورتان دم
بخواب ای عاشق مهجور مجنون

۲۹

بلی او مُرد و در راه وطن مُرد
گواهش دره های پیچ در پیچ
چو این دیدم به خود گفتم که ای دل
نیرزد زندگانی هیچ بر هیچ
تیرماه ۱۳۴۶


 

اکبر اسکندری
۱۱/۱۱/۹۵

Template Design © Joomla Templates | GavickPro. All rights reserved.