- منتشرشده در مقالهها
مهاجرت و ابعاد مثبت و منفی آن
خرداد سال ۱۳۵۲ بود و ما امتحانات کلاس نهم (سیکل اول دبیرستان) را در ارسنجان به پایان رسانده بودیم. بهعنوان نوجوانی پانزده ساله و به اقتضای شرایط خانوادگی و اجتماعی آن روز، دغدغهٔ کار و درآمد و پیشرفت و ادامهٔ تحصیل و کمک به خانواده، اولویت اول ما بود و اگرچه گفته میشد در مهرماه همان سال، کلاس دهم هم در ارسنجان خواهد بود، ولی باز کیفیت آموزش در ارسنجان و همچنین نوع مشاغلی که ما دانشآموزان در آن سالها در تابستان و یا فرصتهای دیگر در منطقه داشتیم، که عمدتآ از جنس کارگری در شرایط سخت با درآمد اندک بود، موجب شد که اولین مهاجرتم به شیراز اتّفاق افتد و با سفارش مرحوم آقای شیخالاسلام (حاج سید رضی)، در تابستان آن سال کارگر کارخانه نسّاجی (بالاتر از چهارراه حافظیه شیراز) شدم و در قسمت کلاف کار میکردم و حسب راندمان کار روزی هفت الی هشت تومان درآمد داشتم.